همراه با جنبش برای تحقق آزادی بی قید و شرط
07091401 | دیدنی و شنیدنی | با دکتر کامبیز سخائی | در بارۀ دکتر کامبیز سخائی
شورش زنان و جوانان و روشنفکران و کارگران ایران علیه حکومت اسلامی به یک معنا شورش ضمیر ناخودآگاه ایرانیان علیه اسلام است. اسلامی که بیان ایدئولوژیک وحشیانهترین اشکال اختناق و استبداد است و در زن ستیزی و مرگ پرستی و سرکوب هر نوع خودانگیختگی و آزادی متجلی می شود. ما مردمی هستیم که بیش از هزار سال مستعمره و بنده این ایدئولوژی و نظام اجتماعی ناشی از آن بوده ایم و با داغ و درفش وادارمان کرده اند که مثل توابها دروغ بگوییم و اسلام و مسلمانی را هویت خودمان و دیگران جلوه دهیم. آنقدرتحقیرمان کرده اند و خرد شده ایم که بسیاری از ما خودمان هم به این دروغ ها باور کردهایم و خود را مسلمان می خوانیم و اعتقادات و اعمال کثیف و ضد انسانی اسلامی را توجیه می کنیم و حتی به آنها جنبه تقدس می بخشیم. کسی را که به کودک نه ساله و اسرای جنگی و زندانیان سیاسی تجاوز می کرد پیغمبر می خوانیم و وی را معصوم می نامیم. قاتلی که چند صد اسیر جنگی را در یک روز سر بریده بود، مولای متقیان و امام می نامیم و دروغ و ریاکاری فرزندانش را تقیه نام می نهیم و فحشا را صیغه و قتل و غارت و قافله زنی را غزوه می خوانیم و خلاصه دنیای واژگونه آفرید ه ایم که در آن همه چیز متضاد آن است که جلوه می کند. دروغ و ریا و بیرحمی و تجاوز ارج نهاد میشود و راستی و صداقت و مهربانی شایسته تحقیر است.
در روانکاوی روند تشکیل ضمیرناخودآگاه با بررسی پدیده سرکوب به همین صورت توضیح داده میشود.روندی که در طی آن کودک گام به گام از ترس تنبیه و مجازات بزرگترها، خواسته ها و آرزوها و نیازهای خود را سرکوب می کند و آنها را با فرامین و دستوراتی جایگزین می نماید که بیانگر خواسته ها و آرزوها و نیازهای دیگرانند. بدین ترتیب، آزادی و خود انگیختگی سرکوب میشوند و جای خود را به اطاعت و تمکین از آنهایی می دهند که اسارت و بردگی کودک را میخواهند. البته تمنای آزادی و حاکمیت بر سرنوشت خویش و آرزوی رهائی ازسرکوب و در هم شکستن قدرت سرکوبگر همواره در ضمیر ناخودآگاه فرد باقی می ماند و در بیشتر افراد به صورت سمبلیک، خود را در خواب و رویا و اسطوره و غیره نشان می دهد. در مورد برخی از افراد انقلابی، از این هم جلوتر می رود و وارد دنیای آگاه شخص میشود و بیان روشن و فرموله ای مثل فمینیسم وآنارشیسم و کمونیسم پیدا می کند و بالاخره در برخی از افراد هم خیانت به خویش جدی گرفته میشود و به صورت همنوایی با سرکوبگر و یکی شدن با قاتل و تجاوزگر خویش متجلی میشود. مثال این مورد آخر مسلمانان واقعی و معتقد و ملاها و بسیجیان و امثالهم می باشند.
با توجه به مطالبی که عنوان شد به نظر می رسد که جنبه هایی از جنبش اخیر، خواه از نظر سلبی، مثلاً جنبه ضد اسلامی آن، و خواه از نظر ایجابی، یعنی ارج نهادن به زن و زندگی و آزادی، قابل درک تر می گردند. البته خلاف این در ک هم در مورد نظرات طبقات و اقشاری مصداق پیدا میکند که منافعشان با حفظ وضع موجود و تداوم این یا آن جنبه از اختناق گره خورده است. طبقات حاکم یعنی سرمایهداران و مدافعین ایدئولوژیک آنها میدانند که بحران سرمایه در سطح جهانی آنها را وادار میکند که عمدتاً به مکانیزم های انباشته بدوی یعنی قتل و غارت و قاچاقچیگری برای جبران تنزل نرخ سود خود روی آورند. این درک، طبقات مذکور را به برخورد قدرت مدارانه و اتوریتار با جنبش می کشاند.این طبقات و ایدئولوگ های شان نه تنها میخواهند توحش اسلامی را برای سرکوب آینده ما حفظ نمایند و مبارزه را به این یا آن جنبه از ایدئولوژی ضد بشری اسلامی محدود کنند بلکه پا را از این هم فراتر میگذارند و سپاه و بسیج و یگان ویژه و امثالهم را هم برای تامین امنیت در ایران فردا لازم می دانند. به جاست که بپرسیم امنیت کدام طبقات محتاج به زنده نگاه داشتن این جانوران است. ولی از طبقات حاکم که بگذریم، بقیه مردم، یعنی همان هایی که مستقیماً در مبارزه انقلابی فعلی شرکت دارند، خواستار تعیین سرنوشت و براندازی ریشه ای سرکوب و اختناق اند و به چیزی کمتر از آزادی بی قید و شرط راضی نمی شوند. زنان به غرور و آزادگی خود میبالند و هیزی و تجاوزگری مسلمانان را هدف حملات خویش قرار داده اند و جوانان با به کارگیری تاکتیک های عملیاتی خود انگیخته و تشکیلات پراکنده در عمل دست به کار تحقق دموکراسی مستقیم شدهاند و ضرورت هرگونه رهبری و تصمیم گیری از بالا را نفی کرده اند. روشنفکران خواستار جایگزینی تحجر و تنگ نظری مسلمانانند با آزادی اندیشه و تفکر انتقادیند و کارگران تقاضای خودگردانی مراکز تولیدی و اداره شورایی آنها را دارند. و همگی یک صدا خواستار انحلال سازمان های اطلاعاتی و امنیتی هستند که روزگار مردم را سیاه کرده اند. هیچکدام از طبقات و اقشار و گروههای اجتماعی درگیر در جنبش انقلابی امروز ایران، بجز بورژوازی، دغدغه حفظ اسلام و سازمان های امنیتی و نظامی سرکوبگر را ندارند و نگران این نیستند که برای جنبش رهبری بتراشند تا از همین امروز خودمختاری و آزادی آنرا سرکوب کنند. شعارها و درخواستهای بخشهای مختلف جنبش به صورتی کاملا خودانگیخته و آزادانه مطرح می شوند و هیچ گروه و سازمان و مرجع قدرتی نیست که اجازه و اتوریته حذف این یا آن خواست و این یا آن شعار را داشته باشد. هماهنگی جای سلسله مراتب و رهبری از بالا را گرفته و این امر برای سرمایه داری از هر چیزی ترسناک تر است چرا که اعتماد به نفس ما را به خودمان باز می گرداند و قدرت خدا و نمایندگان زمینی اش را از آنها باز می ستاند وآنرا به خود مردم واگذار می کند. طبقات حاکم، اعم از مسلمان و سکولار، به یک اندازه از این فقدان رهبری نگرانند و نمیدانند که چگونه این یوغ را دوباره به گردن مردم بیاندازند. ایدئولوژی اقتدار طلب و اتوریتارکه خواستار رهبری است، خواه در شکل ولایتی و اسلامی آن، و خواه در شکل سلطنتی اش، تفاوت زیادی با یکدیگر ندارد. برای هردوگروه مردم را بایستی از تعیین سرنوشت و تصمیم گیری باز داشت و آنانرا متقاعد کرد که رعیت و محجور و ناقص العقلند و قادر به اعمال أراده خودشان نیستند و محتاج قیم و ولی و شاه و نمایندگانی اند که به جای آنها فکر کنند و برایشان تصمیم بگیرند و برایشان تعیین تکلیف کنند. حکومت قانون و دولت مقتدری که گویا بایستی از حقوق مردم در مقابل اجحاف گران دفاع کند نیز در همین راستا عمل می کند و این مسئله را از چشم می اندازد که چه کسی قرار است از مردم در مقابل این مدعیان دفاع از حقوق مردم دفاع کند. حتی بسیاری از رفقای چپ خودمان هم اسیر همین توهمات بورژوایی شده اندو فقدان رهبری منسجم و سازمان یافته را ضعف جنبش انقلابی ما قلمداد میکنند نه دستاورد آن. این رفقا هم همصدا با طبقات حاکم می خواهند که جوانان و زنان و کارگران و روشنفکران ما را قانع کنند که مبارزه برای حاکمیت بر سرنوشت خویش و آزادی بی قید و شرط و دموکراسی مستقیم را رها کنند و زمام امور خود را به دست رهبرانی بسپارند که به جای آنها تصمیمات لازم را اتخاذ میکنند و قدرت تصمیم گیری را از آنها سلب می نمایند و وا دار شان می کنند که به اجرای اراده دیگران بسنده کنند و خودشان دخالتی در تصمیم گیری نداشته باشند. غافل از اینکه آزادی در مفهوم کمونیستی آن عبارت است از خودحکومتی و دستور نگرفتن از هیچ مرجع قدرت بیرونی. آزادی یعنی تحقق انسان خدایی و بازیافتن قدرت خلق جهان. آزادی یعنی تبدیل شدن تک تک ما به خدا و اطاعت نکردن و بنده هیچ خدایی بیرون از خود نبودن. آزادی یعنی زنانگی و زاییدن و پرورش دادن جهان و مراقبت از آن.
این ارج نهادن به آزادی خود و دیگران یعنی ریشه کن کردن استبداد و استثمار. بکوشیم که در راه تحقق این آرزوها یار و همراه جنبش انقلابی ایران باشیم و به درک بهتر آمال این انقلاب مدد برسانیم.