آزادی از دیدگاه کمونیستی :مقایسه نظریات آیزیا برلین با مارکس
26061401 | آزادی از دیدگاه کمونیستی | با دکتر کامبیز سخائی | در بارۀ دکتر کامبیز سخائی
اینبار دکتر کامبیز سخائی در برنامه آزادی از دیدگاه کمونیستی به دیدگاه فیلسوف سرشناس آیزیا برلین پردازد وآنرا با دیدگاه های مارکس مقایسه می کند
آیزایا برلین فیلسوف و مورخ اندیشهها از سرشناسترین و برجستهترین متفکران دوران معاصر به شمار میرود که آثار و تحقیقات بیشماری از خود برجای گذاشته است.
این فیلسوف سیاسی آزادی را به ۲ نوع تقسیم میکند، اگرچه در حقیقت قبل از وی چنین تقسیم بندی توسط افرادی چون هگل، کانت، ادموند برک و جان دیویی انجام شده بود اما برلین این مفاهیم را دگرگون و تعاریف جدیدی را از ۲ بعد آزادی مثبت و منفی ارایه می کند. از دیدگاه برلین آزادی منفی، آزاد بودن از قید و بندهایی است که خارج از وجود شخص است یا در نداشتن زنجیرهایی که دیگران به پایت میبندند، برای نمونه قید و بندی که میتواند به صورت زندان باشد و آزاد بودن از این قید و بند از نوع آزادی منفی است یا میتواند در قالب افرادی باشد که نمیگذارند، فرد با داشتن استعداد و شرایط لازم ادامه تحصیل بدهد، آزاد بودن از چنین اشخاصی معنایش این است که چنین اشخاصی در زندگی فرد وجود ندارد از نوع آزادی منفی است. در حقیقت در نگاه برلین آزادی منفی اساس و پایه دموکراسی است. آزادی منفی چیزی محسوب می شود که حدود آن را در هر مورد نمی توان به آسانی مشخص کرد در ظاهر چنین می نماید که آزادی منفی به طور ساده همان مختار بودن انسان در گزینش و انتخابی است که در سر هر ۲ راهی صورت می دهد اما هر انتخابی از روی اختیار نیست یا دست کم درجات اختیار از یک انتخاب تا انتخاب دیگر تفاوت دارد. بنابراین حدود آزادی هر فردی به این عوامل مربوط می شود: تعداد امکاناتی که در برابر او قرار دارد، سهولت یا اشکال دسترسی به هر یک از آن امکانات، درجه اهمیت این امکانات در مقایسه با یکدیگر به لحاظ نقشه ای که شخص مفروض برای زندگانی خود دارد، تاثیر اعمال دیگران در میزان دسترسی او به امکانات، ارزشی که نه تنها خود شخص بلکه به طور کلی جامعه ای که در آن زندگی می کند، برای آن امکانات قائل است. همه این عوامل و ابعاد مختلف باید با هم در نظر گرفته شوند، بنابراین نتیجه بدست آمده هیچ گاه نمی تواند، مقرون به وقت و قطعیت باشد و نیز چه بسا جمع میان انواع و درجات مختلفی از آزادی ممکن نباشد به همین جهت نمی توان ملاک واحدی را در سنجش به کار برد باید اضافه کرد که در خصوص جوامع، مسائلی نیز مطرح هست که به لحاظ منطقی بی معنی می نماید. بنابراین برلین انسان را محور و هسته اصلی عقاید خود قرار می دهد. او اعتقاد دارد که آدمی می تواند در مقابل تاریخ بایستد انسان آنقدر آزاد و صاحب اختیار است که هیچ قدرتی نمی تواند در مقابله با او دوام بیاورد در واقع بشر تاریخ را به زیر دستان خود کشانده و تبدیل به حوزه عمل خویش ساخته است.